به یه بچه میگن اون چه حیوونی یه که به ما گوشت، شیر، ماست، کفش، لباس میده؟
بچه میگه: بابام !!!
مرد ایده آل
خدا زن را آفرید و به او گفت رد هر گوشه ی زمین که بگردی میتونی مرد ایده آلت رو پیدا کنی !
آنگاه بود که خدا زمین را گرد آفرید ! هاهاهاهاا
کلید اسرار!
یارو میره کمیته امداد، هیچی بهش نمیدن،میگه: واگذارتون کردم به کلید اسرار!
پشه بند
حیف نون پشه بند می خره، تاصبح نمی خوابه پشه ها رو مسخره می کنه!
غضنفر به پیک نیک میرود
غضنفر با زنش میرن پیک نیک. زنش میگه: بشینیم زیر اون درخت. غضنفر میگه نه! همین وسط جاده امنتره! زود پتو رو بنداز!
زنش میگه: آخه اینجا ماشین میزنه بهمون! ولی غضنفر با اصرار وسط جاده پتو رو پهن میکنه و دو نفری میشینند وسط جاده!
بعد از مدتی یه کامیون میاد طرفشون هر چی بوق میزنه، اونا از جاشون تکان نمیخورن، کامیونه هم فرمونو میپیچونه میره تو درخت. غضنفر به زنش میگه: دیدی گفتم وسط جاده امنتر! اگه زیر اون درخت بودیم الان هر دومون مرده بودیم!
شکار
یه روز یه خالی بند میرسه به اون یکی میگه: رفتم شکار هفت تا خرگوش گرفتم پنج تا آهو و سه تا شیر
یارو گفت فقط همین!
گفت: مگه با یه تیر بیشتر از اینم میشه زد!
یارو گفت: اوه تازه تفنگم داشتی
شانس
یارو ۱۰۰۰ تومنی پیدا میکنه میبینه وسطش سوراخه میگه بخشکی شانس وسطش گوشه نداره!
پشه
غضنفر روشنفکر میشه پشه ها دور سرش جمع میشن
شیر خوردن
یه روز یه مرده ای می میره از پسرش می پرسن که چی شد پدرت مرد؟
پسر می گه:شیر خورد مرد
بهش می گن یعنی چه؟ چطوری؟
میگه داشت شیر می خورد گاوه نشست
پازل
یارو با خوشحالی به دوستش میگه بالاخره این پازل رو بعد از ۳ سال حل کردم . دوستش میگه: ۳ سال زیاد نیست؟ میگه: نه بابا رو جعبه اش نوشته ۳ تا ۵ سال!
قطار
به یارو میگن: زودباش سوار شو قطار داره میره!
میگه : کجا میخواد بره بلیط دست منه!
مسابقه اسبدوانی
در مسابقه اسبدوانی یه نفر صد هزار دلار روی اسب شماره ۲۸ شرطبندی کرد و اتفاقا برنده ۵۰۰ هزار دلار شد.
مسئول برگزاری مسابقه از او پرسید: چطور این همه پول رو روی اسب شماره ۲۸ شرطبندی کردی؟
گفت: دیشب خواب دیدم که دائما جلوی چشمم یک عدد ۶ و یک عدد ۸ میآد.
مسئول برگزاری پرسید: ۶ و ۸ چه ربطی به ۲۸ داره؟
یارو گفت: مگه شیش هشت تا ۲۸ تا نمیشه؟